به خاطر لی لا اثر «ابی گلاینز»
کتاب عشق به زندگی نوشتۀ آلبر کامو، مجموعهای از داستانهای کوتاه عاشقانه فرانسوی است که از معروفترین آنها میتوان به عشق به زندگی، معما، درختان بادام، تابستان، خلوتگاه اوران اشاره کرد.
نویسنده کتاب عشق به زندگی، آلبر کامو (Albert Camus)، در سال 1913 در الجزایر تحت استعمار فرانسه به دنیا آمد و در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از اینکه در سال 1930 گرفتار بیماری سل شود، دروازهبان تیم فوتبال دانشگاه بود. او در جوانی یک اتحادیه بینالمللی را تأسیس کرد که آندره برون نیز یکی از اعضای آن بود. کامو دلیل تاسیس اتحادیه را محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحادیه جماهیر شوروی بیان کرده بود.
ایشان یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم به حساب میآیند. کامو در سال 1957 به خاطر کتاب اندیشههایی دربارهٔ گیوتین، که علیه مجازات اعلام بود، برنده جایزه نوبل ادبیات شد. وی دو سال پس از گرفتن جایزه در یک سانحه تصادف در گذشت.
در بخشی از کتاب عشق به زندگی میخوانیم:
زن، ایستاده در میانه جمع، با بدنى چسبناک از عرق و زلفان بهم ریخته، هیکل بزرگ خود را که در تور زردرنگ، پف کرده بود، صاف برافراشت. با رخسارى ابلهانه و سرد و چشمان گود، به سان الههاى ناپاک که از آب بیرون مىآید، و با تنها لرزش مختصر زانوان به حیات خود ادامه مىداد، همان لرزشى که اسبهاى مسابقه پس از دویدن در خود دارند. او در میان شادى پایکوبانى که پیرامونش را پر کرده بود، با آن ناامیدى چشمان تهى و بىحالت و عرق فراوان روى شکمش، به تصویرى فرومایه و هوسناک زندگى مىماند.
بدون وجود کافهها و روزنامهها، سفر کار دشوارى خواهد بود، امّا برگه کاغذى چاپ شده به زبان مادرى، جایى که شب هنگام در آنجا با چند انسان به معاشرت مىپردازیم، به ما امکان مىدهد هر جا که هستیم حالت مأنوس انسانى را بازیابیم که در کشور خود داریم، انسانى که دورى وى، بس ناآشنا مىنماید. زیرا آنچه که سفر را باارزش مىسازد، ترس است. این ارزش، در وجود ما نوعى آرایه درونى را درهم مىشکند. خدعهسازى و نیرنگ دیگر ممکن نیست پنهان کردن خود در پناه ساعتهاى کارى در اداره یا کارگاه (زمانهایى که ما با این شدت بسیار علیه آن به اعتراض مىپردازیم و زمانهایى که با اطمینان بسیار از ما در برابر رنج تنها بودن محافظت مىکنند) بدینگونه است که من همیشه تمایل دارم رمانهایى بنویسم که در آنها، قهرمانهایش بگویند: «اگر ساعات کارى نبود، چه و چنان مىکردیم» و یا «همسرم مرده، اما خوشبختانه یک نامه کوتاه دارم که فردا باید آنها را بنویسم.» سفر، این مأمنها را از ما سلب مىکند. ما به دور از وابستگان خویش، به دور از زبان خود، جدا شده از تمامى تکیهگاههایمان، محروم از نقابهایمان (آدمى حتى تعرفه تراموا را هم نمىداند و همهى چیزها همین طور است)، به تمامى در سطح خویشتن خویش هستیم. اما همچنین با احساس روان رنجور خویش، به هر موجودى، به هر شى، ارزش اعجازآمیز آن را باز مىگردانیم. زنى که بىخیال از هر اندیشهاى مىرقصد با یک بطرى شراب روى میز، گویى که همه از پشت پردهاى به چشم مىخورد: هر تصویر به نمادى تبدیل مىشود و از دیدگانمان زندگى به تمامى در آن منعکس مىشود، زیرا که زندگى ما در این لحظه در آن به طور مختصر نمایان مىگردد. با وجود حساسیتى که به تمامى قرایح داریم، چگونه مىتوان از مخمورىهاى ضد و نقیضى که ممکن است به دست آوریم (مخمورى ژرفبینى خویش را) چه بگویم؟ و شاید هرگز هیچ کشورى جز کشورهاى مدیترانه مرا به خویشتن خویش همزمان اینقدر دور و اینقدر نزدیک نکرده است.
فهرست مطالب
اشاره
درختان بادام
پرومته در دوزخ
معما
عشق به زندگى
امید و نومیدى یا پشت و روى جهان
حرکت یا رشد سنگ
مرتد
داستان مهمان
ژیل بِرت ژونا
من هرگز به نومیدى رضا ندادهام
نوش در تیپازا
باد در کوهستان جمیلا
تابستان در الجزیره
تابستان
مینوتور یا توقفگاه اوران
خیابان
خلوتگاه اوران
بازىها
بناها
سنگ آریان